ضرب المثل معروفی داریم که : « دیگی به دیگی گفت که زیرت سیاه است »
دراین روزها جنگ لفظی بین میروس عزیزی و امرالله صالح معاون اول رئیس جمهوری فراری افغانستان جریان دارد و همدیگر را همه چیز گفته اندو میگویند. سخنان صالح صاحب این نکته را بیاد می آورد: خانی به نوکر خود گفت که امشب برایم مرغی بریان کن، نوکر هم همین کار را کرد اما موقع چشیدن نمکش کمی از یک پایش را گرفت و خورد، مزه اش داد، بازهم کمی و کمی و بالاخره یک پای مرغ خورده شد. شب وقتی بالادسترخوان اوردش خان دید که مرغ یک پای ندارد. پرسید که این مرغ یک پای دارد؟ نوکر گفت بلی ارباب محترم این مرغ یک پای داشت. ارباب هم دم درنیاورد و سکوت کرد. امشب هوا برفی بود و برف هم می بارید به نوکر گفت فردا شکار میرویم.
فردا هردو تفنگ شکاری را گرفته و به سوی دشت و بیابان رفتند، هوا سرد بود و تازه آفتاب طلوع و به سوی گرم شدن میرفت، جمعی از مرغان روی سنگی نشسته بودند، پرندگان معمولا در هوای سرد وقتی جایی بنشینند یک پا را بالامیگیرند. اینها هم همینطور بود، نوکر بخاطر توجیه کار دیشبش فورآ خطاب به اربابش گفت که بادار: مرغهای یک را می بینید؟ ارباب با تبسمی گفت بلی، و خود را به مرغان نزدیک کرده و دو سه بار با صدای بلند گفت: کشت، کشت، کشت، مرغها هردو پا را به زمین گذاشته و بعد پرواز کردند. خان بسوی نوکر دید و نوکر خجالت زده گفت که: بادار! این طلسم کشت را که یاد داشتید چرا دیشب روی دستر خوان نگفتید؟
حالا به صالح جان می گوییم که رئیس امنیت بودی، همه چیز برایت معلوم بود. بعد نفر دوم مملکت شدی، آنوقت چرا چیزی نگفتی که حالا میگویی که میرویس عزیزی دزد است ؟ از بلند منزل ها به حساب هرمنزل و یا اصطلاحی که خود تان بکار میبردید « هرچت» پول میگرفتی، این هم برایت چیزی میداد یا نداده که حالا داد و فریاد راه انداختی؟