داستان : عشق در مدار زهره
در سال ۲۳۰۰، بشر به فناوریهایی دست یافته بود که به آنها اجازه میداد سیارات همسایه را به راحتی کاوش کنند. “لیلا”، یک فضانورد برجسته و متخصص در زمینه زیستشناسی فضایی، به همراه تیمش به مأموریتی به سیاره زهره فرستاده شد. زهره، با جو سمی و فشار بسیار بالا، یکی از خطرناکترین مکانها برای زندگی بود، اما تحقیقات نشان میداد که زیر سطح آن ممکن است حیات وجود داشته باشد.فضاپیمای “آرتمیس” پس از ماهها سفر، وارد مدار زهره شد. لیلا و تیمش به سرعت به کار افتادند و کاوشهایشان را آغاز کردند. در این میان، لیلا با “آرش”، مهندس ارشد مأموریت، همکاری نزدیک داشت. آرش باهوش، شجاع و خلاق بود و توانست بسیاری از مشکلات فنی را که فضاپیما با آن روبرو شده بود، حل کند. در حین همکاری، لیلا و آرش به یکدیگر علاقهمند شدند، اما خطرات مأموریت اجازه نمیداد که این احساسات را به راحتی بیان کنند.یک روز، در حین حفاری زیر سطح زهره، تیم لیلا به یک ساختار عجیب و باستانی برخورد کرد. این ساختار نشان میداد که تمدنی پیشرفته در گذشته دور بر روی زهره زندگی میکرده است. اما با نزدیک شدن به این ساختار، یک سیستم دفاعی فعال شد و تیم را به دام انداخت. لیلا و آرش با استفاده از هوش و همکاریشان توانستند از این تله فرار کنند، اما در این ماجرا لیلا به شدت زخمی شد.آرش، با قلبی مملو از نگرانی، لیلا را به فضاپیما بازگرداند و به درمان او پرداخت. در این لحظات حساس، عشقشان به یکدیگر را اعتراف کردند و قول دادند که با هم این مأموریت را به پایان برسانند. با گذشت زمان، آنها توانستند رازهای بیشتری از تمدن باستانی زهره را کشف کنند و در نهایت، با اطلاعاتی که جمعآوری کرده بودند، به زمین بازگشتند.این مأموریت نه تنها به کشفهای علمی بزرگی منجر شد، بلکه عشق بینظیری میان لیلا و آرش شکل گرفت که توانست بر تمامی چالشها و خطرات غلبه کند.