داستان عشقی و پرهیجان
در اعماق جنگلی انبوه، دختری شجاع و جسور به نام آیدا زندگی میکرد. آیدا در کنار پدر و مادر خود که شکارچی ماهری بودند بزرگ شده بود و از کودکی با خطرات و سختیهای زندگی در جنگل آشنا بود.
روزی، گروهی از راهزنان به روستای محل زندگی آیدا حمله کردند. آنها مردم روستا را به وحشت انداختند و اموال آنها را غارت کردند. آیدا که شاهد این ظلم بود، تصمیم گرفت تا از مردم روستا دفاع کند.
او با شجاعت تمام به راهزنان حمله کرد و با وجود اینکه تنها بود، توانست آنها را شکست دهد و مردم روستا را از دست آنها نجات دهد.
خبر شجاعت آیدا به گوش شاهزاده جوانی به نام کاوه رسید. کاوه که از شجاعت و فداکاری آیدا تحت تاثیر قرار گرفته بود، به روستای محل زندگی او سفر کرد و از او خواستگاری کرد.
آیدا و کاوه عاشق یکدیگر شدند و با هم ازدواج کردند. آنها با کمک یکدیگر، امنیت را به منطقه بازگرداندند و با شجاعت و عدالت خود بر سرزمین حکومت کردند.
داستان عشق آیدا و کاوه به افسانهای در سراسر سرزمین تبدیل شد. آنها نمادی از شجاعت، فداکاری و عشق واقعی بودند و با حکومتی عادلانه و مهربان، مردم را به خوشبختی و سعادت رهنمون شدند.